در سرگذشت ندیمه می خوانیم: پس از ترور رئیسجمهور آمریکا به ضرب گلوله و به قتل رساندن همه اعضای کنگره، انقلابی در کشور رخ میدهد. قانون اساسی کشور لغو میشود و حکومتی تمامیتخواه و مذهبی شکل میگیرد. مرزهای کشور بسته میشود، راه فراری وجود ندارد و زنان به پایینترین طبقهی ممکن سقوط کرده و هدف ظلم حکومت قرار میگیرند.
سرگذشت ندیمه، در این جامعه زنان هیچ حق و حقوقی ندارند. البته نه همهی زنها، سختگیری غیرقابل تصور فقط برای ندیمههاست. ندیمههایی که چیزی به نام آزادی فردی برای آنان تعریف نشده است. مدام تحت نظر هستند، نوشتن و یا خواندن قدغن است، حق مالکیت و یا حرف زدن برای آنها وجود ندارد. حتی در اتاق محل اقامت ندیمهها وسایل تیز یا آینه و یا هر نوع شیشهای جمع شده است تا مبادا کسی به خودکشی فکر کند. در کتاب سرگذشت ندیمه بیان می شود که گویا هر ندیمه میتوانند روزانه تنها یک بار برای خرید از خانه خارج شوند که در این مدت ندیمه دیگری با اوست. اما همانطور که گفته شد حرف زدن یا گپ و گفت میان ندیمهها هم وجود ندارد، در حقیقت هر کدام از آنها جاسوسی طرف مقابل را میکنند.
در این جامعه تنها ارزش ندیمهها به فرزندآوریست!
پیشنهاد مطالعه در سایت: 8 کتاب جدید که به شما پیشنهاد میکنیم حتما بخوانید
داستان سرگذشت ندیمه – داستان از زبان خانمی از طبقهٔ کلفتها روایت میشود که نام واقعی او جوون است، ولی لقب او از آنجا که نام صاحبش «فرد» است، «اُفرد» (Offrefd) است. اُفرد پیش از انقلاب گیلاد همسر و یک دختر کوچک داشتهاست. از آنجا که شوهر او پیش از او با زن دیگری ازدواج کرده بوده ازدواج آنها توسط حکومت جدید غیرقانونی اعلام میشود و پس از فراری ناموفق، زن دستگیر میشود و (چون بچه داشته و باروری خود را ثابت کردهاست) به مرکز سرخ که مرکز آموزش کلفتها است منتقل میشود، و دخترش به خانوادهٔ یک فرماندهٔ بیفرزند داده میشود. اُفرد از سرنوشت دختر و شوهرش اطلاعی ندارد. او در خلال ماجراهای روزانهٔ خود، خاطرات قدیمیاش را نیز بازگو میکند که فضای خفقانآور جمهوری گیلاد را برای خواننده ترسیم میکند