بازیگری هنری است که در طول تاریخ با ظهور سبکها و روشهای مختلف به تکامل خود ادامه داده است. هر یک از این سبکها، با توجه به نگرشها و اصول خاص خود، به بازیگران ابزارهایی برای ایجاد شخصیتهای باورپذیر و انتقال احساسات به مخاطب ارائه میدهند. به نظر شما چند سبک بازیگری وجود دارد؟ پاسخ به این سوال بدون داشتن اطلاعات دشوار است.
از متد اکتینگ و روشهای واقع گرایانه استانیسلافسکی گرفته تا تکنیکهای بداههپردازی وایولا اسپولین، هر کدام از این روشها ویژگیهای منحصر به فردی دارند که به بازیگر کمک میکند تا در لحظات مختلف زندگی در نقش، تجربه و احساسات جدیدی را کشف کند. در این میان، برخی سبکها تأکید بیشتری بر تخیل و بدن دارند، در حالی که برخی دیگر به حافظه حسی و تجزیه و تحلیل شخصیت میپردازند. شناخت این سبکها میتواند برای هر بازیگر و علاقهمند به دنیای تئاتر و سینما یک سفر آموزشی مهم و جذاب باشد.
سبک های مختلف بازیگری
در پاسخ به سوال چند سبک بازیگری وجود دارد؟ باید گفت که 7 سبک بازیگری وجود دارد. این سبک ها عبارتند از:
- استانیسلافسکی
- یوتا هیگن
- متد اکتینگ
- استلا آدلر
- میخائیل چخوف
- سنفورد مایزنر
- بازیهای تئاتری
استانیسلافسکی
کنستانتین استانیسلافسکی، استاد بزرگ عرصه بازیگری، یکی از تأثیرگذارترین چهرهها در تاریخ تئاتر و سینما بود که با سبک منحصر به فرد خود، تحولی عظیم در دنیای بازیگری ایجاد کرد. در پاسخ سوال چند سبک بازیگری وجود دارد؟ یکی از مهمترین سبکها که توسط استانیسلافسکی معرفی شد، تأکید بر واقع گرایی و استفاده از حافظه احساسی است. او باور داشت که بازیگر باید با تکیه بر تجربیات و احساسات واقعی خود، شخصیت نقش را به طور طبیعی و بدون هرگونه تصنعی بازی کند. این روش باعث شد که تئاتر به سمت واقع گرایی و برگزاری نمایشهایی با عمق و صداقت بیشتر حرکت کند.
استانیسلافسکی علاوه بر این، تکنیکهایی مانند تحلیل رفتار شخصی و تمرینهای نظاممند را برای دستیابی به نقشهای پیچیده و روانشناختی معرفی کرد. آموزههای او نه تنها در اروپا، بلکه در آمریکا نیز به سرعت گسترش یافت و تأثیر فراوانی بر نسلهای بعدی بازیگران گذاشت. او روشهایی برای دستیابی به نقش معرفی کرد که پیش از آن هیچگاه مورد توجه قرار نگرفته بود. دستاوردهای نظری او در چندین محور اصلی قرار میگیرند که شامل واقع گرایی، حافظه احساسی، تحلیل رفتار فردی و تمرینهای ساختارمند است.
یوتا هیگن
یوتا هیگن، بازیگر برجسته آلمانی، با تأثیر از دستاوردهای استانیسلافسکی، به یکی از مهمترین چهرههای تاریخ بازیگری تبدیل شد. او در میان چند سبک بازیگر موجود، بهویژه بر واقع گرایی و حقیقت در بازی تاکید داشت. هیگن معتقد بود که هر واکنشی که در برابر دوربین یا بر روی صحنه صورت میگیرد باید صادقانه و طبیعی باشد. از نظر او، هیچ چیز نباید در بازیهای بازیگر مصنوعی و به دور از واقعیت باشد؛ حتی لحظهای نباید بازیگر از نقش خود فاصله بگیرد. برای او، احساسات و واکنشها باید به طور مستقیم و بدون هیچگونه تفکر اضافی انجام شوند. سبک یوتا هیگن، که بر اساس حافظه حسی و غرق شدن در شخصیت شکل میگرفت، تأثیر زیادی بر بسیاری از بازیگران برجسته همچون سیگورنی ویور و جک لمون گذاشت. این دو از شاگردان معروف هیگن بودند که سبک بازیگری او را در کارهای خود پیادهسازی کردند.
متد اکتینگ
متد اکتینگ، که توسط لی استراسبرگ و با الهام از سبک استانیسلافسکی شکل گرفت، یکی از شناختهشدهترین شیوههای بازیگری است. یکی از ویژگیهای متمایز این متد، تمرکز بر بازی در لحظه است. در این روش، بازیگر نیازی به آمادهسازی طولانی ندارد، زیرا او از پیش در دنیای شخصیت خود زندگی کرده و آن را در هر لحظه از بازی به طور طبیعی و صادقانه به نمایش میگذارد. برای بازیگر، مرز میان دنیای واقعی و دنیای نقش محو میشود و هیچ چیزی میان او و شخصیت بازی شدهاش قرار نمیگیرد.
این متد به ویژه در شرایط غیرقابل پیشبینی مفید است. برای مثال، اگر بازیگری در حین فیلمبرداری تمرکز خود را از دست بدهد، تکنیکهای متد به او کمک میکنند تا دوباره به وضعیت مناسب بازگردد. این شیوه به بازیگر این امکان را میدهد که حتی در دشوارترین شرایط، بازی خود را حفظ کند و همچنان به شخصیت وفادار بماند.
استلا آدلر
استلا آدلر، تنها بازیگر آمریکایی که به طور مستقیم در کلاسهای استانیسلافسکی تحصیل کرده، با تأسیس شعبه آمریکایی این مکتب، تحولی بزرگ در بازیگری هالیوود ایجاد کرد. یکی از مهمترین تمایزات متد آدلر از استانیسلافسکی، تأکید او بر قوه تخیل و خیالپردازی است. در حالی که استانیسلافسکی به استفاده از احساسات درونی برای رسیدن به شخصیت توجه میکرد، آدلر معتقد بود که بازیگر باید از تخیل خود برای خلق شخصیت استفاده کند. او بر این باور بود که بازیگری باید در برگیرنده خطوط جدید بر احساسات موجود در نهاد انسان باشد، نه صرفاً بازسازی خاطرات. این نگاه باعث شد تا بسیاری از بازیگران برجسته همچون مارلون براندو، رابرت دنیرو و بنیسیو دلتورو از سبک آدلر تأثیر بپذیرند. آموزههای او تا امروز در دنیای سینما و تئاتر اثری ماندگار و خیرهکننده بر جای گذاشته است.
میخائیل چخوف
میخائیل چخوف، نخستین و مهمترین شاگردان کنستانتین استانیسلافسکی، با توسعه روشهای خود تحولی در دنیای بازیگری ایجاد کرد. یکی از تفاوتهای عمده چخوف با استاد خود، تأکید بر تخیل بهجای استفاده مستقیم از حافظه احساسی است. چخوف معتقد بود که استفاده مداوم از حافظه احساسی میتواند به بازیگر آسیبهای روانی و روحی وارد کند. بنابراین، او عنصر تخیل را به عنوان ابزاری برای بهبود بازی معرفی کرد. شیوههای آموزشی چخوف بر دو اصل بدن و تخیل استوار بود و او به ویژه بر روی نمود بیرونی بازی تأکید داشت. بازیگران باید از بدن خود به عنوان وسیلهای برای انتقال احساسات استفاده میکردند. این سبک باعث شد که چخوف تأثیر عمیقی بر بازیگرانی همچون کلینت ایستوود، هلن هانت و جک نیکلسون بگذارد که از شاگردان برجسته او هستند.
سنفورد مایزنر
سنفورد مایزنر، با دیدگاههای نوین خود در برابر روشهای استلا آدلر، راهی متفاوت در بازیگری گشود. یکی از مهمترین تمایزات مایزنر، رد استفاده از حافظه حسی بود که در سبک آدلر مورد تأکید قرار گرفته بود و باید برای این کار خاطراتی مشابه را در ذهن خود بازسازی میکرد. مایزنر معتقد بود که بازیگران نباید تنها به خاطرات شخصی خود متکی باشند، بلکه باید بر اساس شرایط متن و ویژگیهای قصه، احساسات جدیدی را کشف کنند. او روشی به نام “روش تکرار” ابداع کرد که در آن بازیگر با تمرین مداوم و تکرار صحنهها، شخصیت خود را در نقش درونی میکند.
این روش به بازیگران کمک میکند تا بدون نیاز به تجربیات مشابه، به شخصیتهایی باورپذیر دست یابند. شاگردان معروف مایزنر، همچون گریگوری پک، رابرت دوال و گریس کلی، نشاندهنده موفقیت این سبک هستند. الیا کازان، کارگردان معروف، درباره مایزنر گفته است: اگر بازیگری که از مایزنر آموزش دیده باشد را سر صحنه دارید، به رستگاری رسیدهاید
بازیهای تئاتری
بازیهای تئاتری یک روش تمرینی برای آمادهسازی بازیگران است که توسط وایولا اسپولین معرفی شد. یکی از ویژگیهای مهم این سبک، تأکید بر زندگی در لحظه است. به این معنی که هر تمرین و هر صحنه باید به طور طبیعی و بدون تکرار بیمورد اجرا شود تا احساسات بازیگر حفظ شود. در این متد، بازیگر نباید از روزمرگی و روتینهای عادی در بازی خود استفاده کند، بلکه باید به هر لحظه و هر واکنش به طور صادقانه و بداهه پاسخ دهد.
بداههپردازی، که یکی از مهمترین ویژگیهای بازیهای تئاتری است، امکان خلق لحظات جدید و منحصر به فرد را در هر اجرا فراهم میآورد. این سبک در سینما و تئاتر تأثیر زیادی گذاشت و بازیگرانی مانند آلن آرکین و دان آیکرود از شاخصترین چهرههای این روش به شمار میآیند. بازیهای تئاتری به عنوان تمریناتی برای بهبود قابلیتهای بازیگران در هر دو عرصه تئاتر و سینما به کار گرفته شد.
سخن پایانی
بازیگری در طول تاریخ از سبکها و روشهای مختلفی بهره برده است که هرکدام بر اساس اصول خاص خود به خلق شخصیت و روایتهای داستانی میپردازد. در اینجا به سوال چند سبک بازیگری وجود دارد؟ پاسخ دادیم. برخی از مهمترین این سبکها شامل متد اکتینگ، سبک استانیسلافسکی، سبک یوتا هیگن، سنفورد مایزنر و بازیهای تئاتری هستند. چنین ابزارهای بازیگری به شما توانایی بالایی به ایفای نقش های مختلف را میدهد.
متد اکتینگ، که توسط لی استراسبرگ توسعه یافت، بر بازی در لحظه و زندگی در دنیای شخصیت تأکید دارد. استانیسلافسکی، بنیانگذار رویکرد واقع گرایانه در بازیگری، حافظه حسی را ابزار اصلی رسیدن به نقش میدانست. در مقابل، چخوف با تأکید بر تخیل بهجای حافظه حسی، به بازیگران کمک میکرد تا نقشهای پیچیده را بدون آسیب به روان خود ایفا کنند. مایزنر، با ارائه روش تکرار، به بازیگران اجازه میدهد تا احساسات جدیدی را بر اساس شرایط متن کشف کنند. همچنین، وایولا اسپولین با معرفی بازیهای تئاتری به تمرینهای بداهه و زندگی در لحظه اهمیت میداد. این سبکها هر کدام تأثیرات ماندگاری بر دنیای سینما و تئاتر گذاشتند و همچنان در آموزش بازیگری بهکار میروند.