امروز قصد نقد فیلم Oppenheimer را داریم. شاهکار جدید 3 ساعته نولان که حسابی خستهکننده و پر از دیالوگ است. این فیلم نقدهای مثبت و منفی زیادی دریافت کرده اما امروز از نگاه فرهنگ و سینما دانش جوین به سراغ آن خواهیم رفت. پس تا انتهای نقد همراه ما باشید.
اوپنهایمر: جاهطلبی از جنس نولان
سینما ابدا هنر ناب نیست. صنعت است. در دل این صنعت پولساز کسی که دغدغه چیزی دارد میتواند با پرداخت بهایی به نام سرگرمی، هنر بیافریند. اگر جز این باشد در بهترین حالت با اثری تکنیکی، مصرفی و تولیدکننده احساس، نه حس، روبهرو هستیم.
اوپنهایمر نولان همین است. مصرفی، تکنیکی؛ آن هم نه به درجه اعلا که از نولان تا به امروز دیدهایم، و در نهایت بهشدت جاهطلبانه و توخالی. با هر فیلم نولان بیشتر بر این جمله مطمئن میشویم که نولان کاشف ایدههای بحث برانگیز و تبدیلگر آن به روایت عامهپسند است.
اوپنهایمر فیلم بدی است؟
اوپنهایمری که ما میشناسیم نه تنها برای جامعه امریکایی، بلکه برای تمام انسانهای جهان معاصر شخصیتی بحثبرانگیز و بهغایت پیچیده بوده و هست. نولان با جاهطلبی همیشگیاش این بار هم ناموفق ماند و نتوانست چیزی بسازد که برای مخاطب ماندگار شود.
فیلم اوپنهایمر نولان قطعا فیلم بدی است اما فاجعه نه. درباره فیلم قبلیاش یعنی تنت گفتیم فاجعه است. اوپنهایمر آنقدر بد نیست، اما به غایت بد است. ممکن است تماشگری فیلم را شاهکار فرض کنید و اتفاقا بگوید که فیلم اصلا بد نیست. در نقد ما به سراغ دانش سینمایی و هسته کلام دوربین میرویم. نه نظر همه تماشاگران.
چرا فیلم Oppenheimer ناموفق است
استاد روایتهای غیرخطی در این فیلم هم بهسراغ شیوه روایی خودش رفته اما چرا نولان پس از این همه سال تغییر نمیکند. چرا پیشرفت فرمیک ندارد؟ حدود 20 سال از ممنتو گذشته پس چرا همچنان برای سادهکردن کار مخاطب از تکنینکهای پیشوپا افتاده کمک میگیرد؟
آیمکس سیاهوسفید آنالوگ چه نقشی در فیلم دارد؟ به چه دردی میخورد. یعنی اگر استراوس رنگی روایت میکرد خللی به روایت وارد میشد؟ نامگذاری روایتها برای چیست؟ بهنظر میرسد که این بازی مسخره نولان تنها برای گیشه بود یا بخشی از جاهطلبیهایش برای اینکه زیباییشناسی سیاهوسفید را هم بدون منظور خاص هنری در فیلم Oppenheimer بگنجاند.
تکنیکهای پیشوپا افتاده در اوپنهایمر
اگر در دههای سینمای سیاهوسفید داشتیم ضعف تکنیک وجود داشت. امروز استفاده از این روش باید توجیه سینمایی داشته باشد، باید کارکرد داشته باشد. که در اوپنهایمر اینطور نیست. کست ابدا کست فیلمی تاریخی نیست.
انتخاب بازیگر برای نقشها آنقدر غلط بود که هیچکدام را باورپذیر نمیکند. مورفی با تمام استعداد بازیگریاش در دست نابلدی کارگردان گیر کرده. نمیداند باید چه کند. در آن قامت لاغر، پوزخندهای گاهوبیگاه و سکسهای از سر هوس اوپنهایمر ظاهر نمیشود. مورفی اوپنهایمر نمیدهد. تمامش هم بر گردن نولان است نه مورفی.
عدم باورپذیری بسیاری از مفاهیم در فیلم Oppenheimer
در این سه ساعت بهقدری کلوزآپ از معرفی میبینیم که کلوزآپ آخر دیگر واقعا جوک است. جای اینکه حس ایجاد کند یعنی در ایجاد احساس هم میماند. بسیاری از مفاهیم در فیلم Oppenheimer برچسب میماند و اصلا ساخته نمیشود. کمونیست در فیلم ساخته نمیشود، جنگ جهانی دوم ساخته نمیشود، هیتلر ساخته نمیشود، ژاپن حتی ساخته نمیشود.
چرا باید دست به سه ساعت فیلمسازی زد، آن هم فیلمسازی که تماما دیالوگ است بدون اینکه هیچ چیز به مفهوم سینما ساخته شود. این همان جاهطلبی ناموفق کریستوفر نولان است. تماشاگر مسلح سینما “چه” برایش اهمیتی ندارد، “چگونه” را میخواهد. که در چگونگی دست نولان خالی است.
اوپنهایمر به ما چه میدهد؟
فیلم Oppenheimer منحصرا برای مصرف یکباره و گیشه است و از نظر من هیچ فرقی با فاجعه مصرفی باربی ندارد. انگار به تماشای فیلم طنز ایرانی جدید 1402 بنشینید. فقط تکنیکی شاید جلوتر باشد. از بلندپروازی برای ساخت کل فیلم با دوربین آیمکس گرفته، تا پرداختن به شخصیت بحثبرانگیز و استفاده از نامهای آشنا برای نقشهایی که پرداخت نشدهاند.
آلبرت انیشتین پرداخت نشده و یک ماکت تقلبی است. لسلی گرووز مثل یک استنداپ کمدین پرداخت شده و اصلا ابهت و حس یک مقام نظامی بلندپایه امریکایی را ندارد. با از کوره دررفتن و سپس جوک گفتن که نمیتوان نقش بازی کرد. رمی مالک اینقدر در فیلم بد بود که حتی حس بازیگر هم نمیداد چه برسد به دانشمند.
بازیگری در اوپنهایمر چه وضعیتی دارد؟
تنها کسی که توانسته با قدرت بازی کمی ضعف شخصیتپردازی را بپوشاند رابرت داونی جونیور است. یک دلیل دیگر برای مصرفی و گیشهایبودن فیلم آن صحنههای احمقانه سکس که معلوم نیست که کارکردی در فیلم و شناخت شخصیت پیچیده اوپنهایمر دارد جز اینکه نیاز کاذب مخاطب سینما را لحظهای برطرف کند و به مخاطب از اوپنهایمر حس زنبارگی بدهد.
وجه زن در فیلم و معرفیاش که بهشدت غیرانسانی است بماند. تنها لحظات درگیری روحی خود اوپنهایمر کمی فرمیک میشود که با کلوزآپهای متعدد حس سمپاتی را از مخاطب میگیرد. آنقدر که دلمان برایش میسوزد. نه اینکه خودمان را جایش قرار دهیم.
جمعبندی
فیلم Oppenheimer تمام چیزی بود که گفتیم. نقد سینما یک نظر شخصی نیست و براساس متر و معیار مشخصی انجام میشود. اما ممکن است برخی موافق یا مخالف آن باشند. شما از نگاه مخاطب چقدر جذب این فیلم شدهاید؟ به نظر شما اوپنهایمر فیلم خوبی بود؟ اگر به خواندن این دست از نقدها علاقه دارید اپلیکیشن دانش جوین را همین حالا از بازار دانلود کنید تا به سراغ دیگر نقدها بروید.