در روزهایی که اخباری مبنی بر محدودیتهای طالبان برای دختران و زنان افغان به گوش میرسد. بیایید تا با کتابی که از زبان خالد حسینی نویسنده ای زاده افغانستان در خصوص زنانی که شاید کمتر دیده میشوند اما آسیب های جنگ و تعصبات افراطی برای آنها بسیار سخت و دشوار است، آشنا شویم. با بخش فرهنگ و هنر دانش جوین همراه ما باشید.
معرفی خالد حسینی
خالد حسینی سال 1965 در شهر کابل و از پدر و مادر هراتی زاده شد. در زمانی که او 11 سال داشت پدرش به عنوان دیپلمات وزارت خارجه افغانستان به پاریس رفت.
در سال 1980 به دنبال کودتای کمونیستی افغانستان پدرش از کار سفارت برکنار شد و درنتیجه این خانواده افغان به ایالات متحده مهاجرت کردند و ادامه ی زندگی را در آنجا گذراندند.
تحصیلات خالد حسینی در زمینه پزشکی بود اما علاقه او به نویسندگی باعث شد تا او از دوران کارآموزی نگارش اولین کتاب خود با عنوان بادبادکباز را که درباره ی زندگی پسری افغان بود، آغاز کند.
دومین کتاب او که توانست 3 هفته متوالی به عنوان پرفروشترین کتاب ادبیات داستانی در آمریکای شمالی باشد با نام هزار خورشید تابان نیز بار دیگر در قالب یک داستان توجه جهان را این بار به سمت زنان افغان و مشکلات آنها جلب کرد.
کتابهای او به زبان انگلیسی نگارش میشود و تا کنون هر کدام از آنها به چندین زبان جهان ترجمه شده است.
خلاصه ای از کتاب هزار خورشید تابان
حساب مه جبینان لب بامش که میداند/ دوصد خورشیدرو افتاده در هر پای دیوارش
گفته میشود که نام کتاب از این بیت صائب تبریزی که در وصف کابل سروده شده است در ذهن نویسنده شکل گرفته و حتی در بخش هایی از کتاب نیز ترجمه انگلیسی آن را بیان میکند.
موضوع اصلی کتاب حول زن افغان و مشکلاتی است که در خلال جنگهای سیاسی، زندگی زناشویی و حتی عشق و خانواده با آن روبه رو میشود، میچرخد.
نویسنده همه ی اینها را به گونه ای داستانی و با روایت زندگی دو زن که گذشته ای متفاوت دارند اما در مقطعی از زمان باهم روبه رو میشوند، بیان میکند.
داستان درباره مریم و لیلا است، شروع داستان با بیان شور و شوق دختربچه ای به نام مریم برای دیدن پدرش شروع میشود و در ادامه میفهمیم که او فرزند نامشروع بازگانی افغان است که همراه مادرش به تنهایی و دور از پدر زندگی میکنند.
کسی که حتی مادرش هم با او به تندی رفتار میکرد و تنها دلیلی که مریم را از محبت و عشق خانواده محروم کرده نیز همین نامشروع بودن و ترس از آبرو عنوان شده است.
بعد از مرگ مادر، مریم مجبور میشود مدتی را با خانواده اصلی پدرش بگذراند در این مدت پدر او بار دیگر به بهانه حفظ آبرو او را مجبور میکند تا با مردی مسن و بداخلاق به نام رشید ازدواج کند.
از سوی دیگر اما لیلا دختری شجاع و باهوش که در خانواده ای روشنفکر بزرگ شده و طعم یک زندگی شیرین خانوادگی و عشق را تجربه کرده است.
لیلا هم محبت پدر و مادر را دیده و هم توانسته عشق را با پسری به نام طارق تجربه کند اما اتفاقات و حوادثی که جنگ مسبب آنهاست زندگی این دختر را هم دچار تحولات زیادی میکند.
در میان جنگ و خرابی هایی که به بار می آورد لیلا به دست رشید(همسر مریم) از زیر آوار نجات پیدا میکند و در ادامه مجبور به زندگی با مریم و رشید میشود.
ادامه داستان هزار خورشید تابان حول سرگذشت این دو زن افغان میگذرد.
بررسی کتاب هزار خورشید تابان
انگار نویسنده در شروع داستان کتاب قصد داشته خواننده را با یکی از مسائلی که کشورهای به اصطلاح جهان سوم که با حاکمیت مذهبی-افراطی درگیر هستند آشنا کند و آن هم ذهنیت اکثر افراد در برابر کودکان نامشروع و طرد کردن آنها است.
مریم یکی از شخصیت های اصلی کتاب که از همان کودکی اطرافیان او را با عنوان حرامی خطاب میکردند.
“مریم آن روز معنای این کلمه را نفهمید. معنی کلمه حرامی را نمی دانست. سنش هم آنقدر قد نمی داد که بی انصافی را دریابد و بفهمد که به وجود آورنده حرامی مقصر است نه خود حرامی که تنها گناهش به دنیا آمدن است”
محوریت اصلی کتاب به نقش زنان و تاثیری که آنها در خانواده و جامعه دارند، برمیگردد. درواقع نویسنده قصد دارد تا با زبانی داستانی و روایتی دلنشین نظر خواننده را به این موضوعات جلب کند.
او از زاویه ی دید دو زن افغان با وجود تربیت متفاوتی که داشته اند، قصد دارد علاوه بر رنجهایی که عقاید افراطی طالبان و جنگ بر زنان تحمیل میکند. این باور را در خواننده به وجود بیاورد که هیچ کدام از این اتفاقات نباید مانع از این شود که زنان حقوق خود را نادیده بگیرند.
در رابطه با حضور فعال زنان در جامعه و نقش آنها نیز در بخشهایی از کتاب خالد حسینی پرداخته شده و حتی در قسمتی از زبان پدر لیلا درباره ی اهمیت این موضوع میگوید.
بابا از وقتی لیلا کوچولو بود برایش روشن کرد که پس از سلامتی مهمترین چیز در زندگی تحصیل است. گفته بود: “میدانم که هنوز کوچولویی اما دلم میخواهد از همین حالا این موضوع را بفهمی و یاد بگیری، ازدواج را میشود عقب انداخت، اما تحصیل را نه. تو دختر خیلی خیلی باهوشی هستی، واقعا هستی.
میتوانی هرچه بخواهی بشوی، لیلا من به این موضوع یقین دارم و میدانم وقتی این جنگ تمام شود، افغانستان به تو مثل مردهایش نیاز دارد حتی بیشتر از مردها، چون یک جامعه شانس موفقیت ندارد اگر زنهایشان تحصیل نکنند، لیلا. هیچ شانسی ندارد.”
بخش دیگری که در این کتاب به آن توجه شده مسائل سیاسی، جنگهای خارجی و داخلی افغانستان و همچنین قدرت گرفتن طالبان در این کشور بود.
نویسنده قصد داشته تا از پس نگاه زنان، افغانستانی را که در جدال با تعصب و آزادنگری، سنت و مدرنیته، فداکاری و بی رحمی قرار گرفته به تصویر بکشد.
درست است که در طول داستان مریم به عنوان کسی نشان داده شده است که همیشه طبق نظر دیگران مسیر زندگیش تعیین شده و زیر فشار یک زن ترسو بارآمده اما در نهایت این فرد بر ترسهایش غلبه میکند و چهره یک زن فداکار را به نمایش میگذارد.
اگر هزار خورشید تابان را مطالعه کردید کدام بخش آن شما را بیشتر تحت تاثیر قرار داده است؟ یکی از قسمتهای مورد علاقه تان از این کتاب را برای ما بنویسید.