زن ستیزی از مسائل و مشکلات امروز جامعه و دغدغۀ من و همکارم است. اکنون این ارمغان را دارم تا راجع به زنستیزی، نقش، جایگاه، تاثیرات و محدودیتهای زنان در عهد باستان، در متون ادبی برجسته و مهمی مانند شاهنامه، گرشاسبنامه، خسرو و شیرین، بوستان و گلستان، در دیدگاه عالمی چون مولانا، حافظ، عطار، در خوابنامهها و ضربالمثلها برای شما بنویسم و در ادامه همکار نازنینم راجع به نقش زن در ادبیات دوران معاصرتوضیحاتی ارائه خوهند داد. در ابتدا مختصر به نقش و ارزش زن در تمدنهای عهد باستان اشاره میکنم:
جایگاه زن در مدن باستانی
در بینالنهرین حقوق زنان با مردان به طور کلی متفاوت بودهاست؛ زنان به راحتی به مکانهای تجاری رفت و آمد میکردند، حق خرید و فروش داشتند، مالک دارایی خود بودند و در مراسمات قانونی حضور داشتند. جایگاه زنان در دولت شهرهای بین النهرین متغیر بود. در دولت شهرها شکاف و خلا عمیقی بین حقوق زنان طبقات بالا و پایین وجود داشت.
اولین تمدن بین النهرین باستان، سومری«۲۵۰۰ تا ۱۷۵۰ق.م» بود. بیشترین قدرت و شان زنان در رابطه با معابد بود غالباً دختران جوان به عنوان خانهدار معابد یا زنان صیغهای نمایندگان زمینی خدایان خدمت میکردند.
در بابل قانون حمورابی حاکم بود. براساس آیین بابلی مرد میتوانست به هر عذری مانند نازایی، زنا و حتی مدیریت ضعیف منزل همسرش را با گفتن جملۀ «تو دیگر همسر من نیستی» طلاق دهد اما اگر زن چنین چیزی میگفت سزاوار مرگ بود. همچنین زنان جزو اموال و دارایی مردان بودند؛ با این حال از استقلال و حقوق خاصی بهرهمند بودند. زنان بابلی میتوانستند قاضی، شاهد یا کاتب شوند. جایگاه آنها در بسیاری موارد بالاتر از جایگاه زنان در انگلیس و آمریکای قرن ۱۹ بود. گرچه نام زنان این دوره ثبت نشده است اما آنها مقام راهبه، مدیر تجاری، موسیقیدان و کارگر نساجی توصیف شدهاند. نقش اقتصادی آنها در تمدن بابل بسیار روشن است.
تمدن آشور از «۹۰۰ تا ۶۰۰ ق.م» است. در این دوره، حقوق و آزادی فردی زنان افت شدیدی دارد و زن فقط زاینده است اگر فرزند پسر به دنیا بیاورد پاداش میگیرد و چنانچه فرزندش سقط شود یا آن را مرده دنیا بیاورد مجازاتش مرگ خواهد بود.
در عهد هخامنشیان پدرسالاری حاکم بوده اما زنان نسبت به تمدنهای باستانی دیگر به جز مصر از حقوق و نقش اجتماعی بیشتری برخوردار بودهاند. زنان میتوانستند راجع به ازدواج خود تصمیم بگیرند. فرزند پسر بر دختر اولویت داشت اما فرزند دختر را نمیکشتند. مدارک مستندی مانند الواح استحکامات، کتیبههای خزانه و کتیبههای مسافرت در خرابههای تخت جمشید به دست آمده که استقلال زنان و شاغل بودن آن در عهد هخامنشیان را گواهی میدهد. همچنین زنان میتوانستند وارد خدمت نظامی شوند. معروفترین زن جنگجوی این دوره، آرتمیسای اول ملکه کاریاست که در دوره خشایارشا زندگی میکرده و از دریاسالاران ناوگان ارتش ایران بوده است. دیگر زنان جنگاور این دوره ارتشبد پانتهآ، آرتونیس سرگرد فرمانده ارتش و یکتا (یوتاب) آریوبرزن بودهاند.
بروزیوس، پژوهشگر، دربارۀ جایگاه زنان در عهد اشکانی مینویسد برای بحث دقیق دربارۀ ردهبندی و جایگاه زنان در دربار یا هرگونه نفوذ سیاسی و استقلال اقتصادی آنان منابع کافی وجود ندارد. فقط با تکیه بر راه و رسم رایج در زمان هخامنشیان و سلوکیان میتوان حدس زد که زنان دربار اشکانی نیز صاحب ملک و زمین بوده و در کارهای تولیدی نقش داشتهاند.
سورا، فرمانده ارتش و معروفترین زن جنگجوی این دوره بودهاست.
ساسانیان از سنت هخامنشیان در رابطه با منزلت اجتماعی زن پاسداری نمودند اما در ابراز وجود و استقلال، آزادی بیشتری به زنان دادند. زنان ایرانی مانند مردان آموزش نظامی میدیدند و در موقعیتهای حساس میتوانستند برای خدمت ارتش سلاح به دست بگیرند. از شهبانو آذردخت و زبردستی او در شمشیرزنی و هنرهای رزمی دیگر بارها یاد شدهاست. آپرانیک بزرگترین زن جنگجوی اواخر دورۀ ساسانی است که در زمان یزدگرد سوم از فرماندهان ارتش ایران در برابر تهاجم عربهای مسلمان بود.
اندیشه شاعران نسبت به زن:
دیدگاه شاعران فارسیزبان نسبت به زن متفاوت است.
برخی دیدگاه مثبت و برخی دیدگاه منفی دارند. زن ستیزی و زن گریزی یا زن ستایی شاعران و اندیشمندان
امر مطلقی نیست و دارای مراتبی است که به شخص شاعر و نویسنده و زنانی که در زندگی او وجود داشتهاند، سرزمینی که در آن زیسته، دورهای که زندگی و آزمونهای خود را در آن سپری کرده، دین و مذهب نیاکان و تاریخ و فرهنگ مکتسب بستگی دارد.
برای مثال خاقانی به مقام و منزلت زنان توجه شایانی نکرده اما نظامی ارزش و منزلت بسیاری را برای زنان قائل بوده.
- نقش زنان در متون ادبی:
- جایگاه، منزلت و محدودیتهای زنان در شناسنامۀ هویت ایران شاهنامه:
((در میان ادبیات منظوم گذشته، شاهنامه تنها کتابی است که زن نقش اساسی و فاعلانه در آن ایفا میکند. در شاهنامه زندگی زنانی را میخوانیم که تاثیر شگرف و عجیبی در ایجاد بعضی از وقایع و حوادث دارند)) (یزدانی ۵۰:۱۳۷۸).
در شاهنامه زنان از نوعی طهارت، شان و جایگاه، منزلت، حرمت، و اعتبار خاصی برخوردار بودهاند.)) (اکبری ۱۰۱:۱۳۸۰).
سیندخت نماینده جامعهای است که در آن زن نه فقط فرودست و بندۀ مرد نیست که گاه سر و گردنی هم از آن بالاتر است.) (کیا ۵۷:۱۳۷۱).
در شاهنامه وصفهایی استوار، باشکوه و در عین حال با ظرافت و دلنشین دربارۀ زنان میبینم فردوسی حکیم آگاهانه زنان را برتر و شایسته تحسین مینمایاند.
زنان از اقشار مهم شاهنامه هستند و در جای جای کتاب دلاوری و هوشیاریشان ستایش میشود و مادر، برترین منزلتی است که فردوسی برای زن بیان کردهاست.
بیشتر زنان شاهنامه با برخورداری از فرزانگی و بزرگ منشی و دلیری و درایت، نقش اساسی در زندگی اجتماعی و جامعه ایفا میکنند که با توجه به جامعه مردسالار آن دوره، چنین توجهی به زن و مادر، شایستۀ تقدیر است.
مادر در شاهنامه مقامی بسیار بلند، نیک، فداکار و آکنده از دانایی و آگاهی و خردمندی است که در همه جا همدم و رازدار و دلسوز فرزندش است این ویژگیها در مادرانی مانند فرانک مادر فریدون، سیندخت مادر رودابه و تهمینه مادر سهراب و کتایون مادر اسفندیار و …کاملا مبرهن و روشن است. مانند سیندخت همسر مهراب کابلی یا مادر رودابه که با تدبیر خود از جنگ خونینی جلوگیری کرد و مهراب را متقاعد کرد که به ازدواج زال و رودابه رضایت دهد.
از صفات نیک دیگری که حکیم طوس برای زنان گفته وفاداری و فداکاری است. زنان در موارد زیادی نسبت به همسران خود وفادار و مهرباناند مانند جریره، مادر فرود و بیشک با وفاترین زن شاهنامه تهمینه است. برخی از پژوهشگران تهمینه را جسورترین زن شاهنامه، زنی پاکدامن و عاشق و مادری مهربان و فداکار و رنجیده نامیدهاند و حتی او را در فداکاری و نهایت عشق با رودابه مقایسه کردهاند.
فردوسی پوشیده رو بودن زنان را باعث افتخار و سرافرازیشان میدانسته و در موارد گوناگون واژۀ پوشیدهروی را به جای زن به کار بردهاست. به اعتقاد او پوشیده رویی هنر زنان بوده و او را در ردیف فرشتگان میداند. البته پوشیده رویی باعث گوشه نشینی و خانه نشینی آنان نشده و زنان در اجتماع حضور دارند زنان پهلوانی همانند تهمینه، رودابه، کتایون، فرنگیس و… حق انتخاب دارند، آزاده و بزرگمنش و صاحبنظر هستند آن چنان بلند مرتبه و باعظمتاند که هنگامی که مردان در مسئلهای به تنگنا میرسند در چنین لحظههای سخت و دشواری از زندگی، همدم و یار مردانند و با تدبیرهای دلیرانه و هوشمندانه خویش نه تنها مرد خود، بلکه جامعه و ملت خود را نیز از خطر آگاه میکنند و میرهانند. زنان محرم رازهای پنهان، چارهاندیش و مشاور مرد و گرهگشای زندگی او هستند. برای نمونه در داستان خسرو پرویز در آخر گفتار اندر کین خواستن پرویز از خالان آمده است:
…که چونین سخن نیست جز کار زن
به دیژه زنی کو بود رایزن …
یا در داستان هرمزد نوشین روان در گفتار اندر رای زدن بهرام با بزرگان، گردویه، خواهر بهرام، با این که از برادر خود چندین سال کوچکتر است، خود را در حدی میبیند که میتواند مردان را پند دهد یا در این ابیات:
همه دوده با هم بباید نشست
زدن رای و سودن بر این کار دست
زواره، فرامرز و دستان سام
جهاندیده رودابه نیکنام
نخستین زنی که در شاهنامه، پادشاه ایران شده است همای چهرزاد دختر بهمن (اردشیر درازدست)، پسر اسفندیار، او پس از فرمانروایی با سپاهیان به داد و مهربانی و بخشندگی رفتار کرد و جهان را از داد و دهش آبادان ساخت همچنین در منظومه خسرو و شیرین، پادشاهی شیرین و مهین بانو نوعی مشارکت اجتماعی میباشد. نظامی مهین بانو و شیرین را به خاطر داشتن عدالت و مساوات تمجید میکند. سمت پادشاهی و ولیعهدیِ زنان، بیانگر حضور قوی آنان در عرصۀ اجتماع است.
در شاهنامه از شهر هروم نام برده شده که در اختیار زنان است و در این شهر به صورت یکپارچهاند،
شهری که تمام سواران و لشکریان آن از پادشاه تا کوچکترین رده زن هستند.
همی رفت با نامداران روم
بدان شارستان شد که خوانی هروم
که آن شهر یکسر زنان داشتند
کسی بر در شهر نگذاشتند
زمانی که اسکندر به شهر هروم میرسد درباره زنان این شهر میگوید:
که ما برگزیدیم زن دوهزار
سخنگوی و داننده و هوشیار
فردوسی با قراردادن زن در جایگاه فرمانروایی و اختصاص دادن شهر هروم به آنان، به زنان استقلال کامل دادهاست.
از اعتراضات و سنتشکنیهای زنان، رفتار بانوگشسب را میتوان مثال آورد. بانوگشسب زنی پهلوان، جسور، سرکش و سنتشکن است که در شب زفاف خود وقتی همسرش گیو میخواهد به او نزدیک شود، مشتی بر گوش وی میزند به طوری که گیو از تخت میافتد و پس از آن دست و پای او را با کمند میبندد. این سرکشی و طغیان بانوگشسب، به دلیل نداشتن حق انتخاب همسر توسط زنان است.
ز تندی برآشفت بانوی گرد
بیامد بر ماه با دستبرد
بزد بر سر گوش او مشت سخت
بدان سان که افتاد از روی تخت
دو دست و دو پایش به خم کمند
ببست و به یک گوشهای در فگند
به خود غره بودن بسی جاهلیست
که گیرد مناهی نه از عاقلیست
دکتر کراچی درباره این رفتار بانوگشسپ میگوید: (اعتراض او نه تنها به همسری است که خود انتخاب نکرده، بلکه به پدری است که حق انتخاب را از او گرفته و به جامعهای است که او را انسان در خور گزینش نپنداشته است. تصویر این اعتراض امکان درک اندیشه اصلی شاعر و یا گزارنده این قصه را برای خواننده فراهم میکند.)
از دیگر زنان نامدار شاهنامه، نخستین شیرزن حماسه ملی ایران، گردآفرید، دختر گژدهم پهلوان است. بانویی جذاب و دلفریب که در موقعیت شناسی، هوش سیاسی و قدرت رزم از مردان پایینتر نیست و در عین حال لبریز از سرشتی زنانه است. گردآفرید دلیر و چالاک و با تدبیر با اینکه در شاهنامه حضوری کوتاه دارد و شکست میخورد اما بسیار برجسته و یکی از گیراترین زنان شاهنامه است وی را میتوان مانند فرانک، ارنواز و شهرناز نمونۀ زن اصیل ایرانی دانست.
در شاهنامه، مردان احترام زیادی به بانوان میگذارند و آنها را مه بانوان یا بانوی بانوان خطاب میکنند. مردان گاهی در پیشگاه زنان زمین را میبوسند و به آنان احترام زیادی میگذارند. در داستان سیاوش گیو زمین را پیش پای فرنگیس میبوسد و در برابر او ادای احترام میکند به او میگوید زمین از وجود تو مانند بهشت است در این داستان نهایت توجه و قدردانی در تعامل با یک زن را میبینیم.
در شاهنامه به ابیاتی برمیخوریم که میان پسر و دختر تفاوتی نیست و دختر همچون پسر عزیز و گرامی است:
چو فرزند را باشد آیین و فر
گرامی به دل بر، چه ماده، چه نر!
ازدواج در متون تاریخی برای زن اهمیت بسیاری داشتهاست. مجرد بودن زن جلوه خوشی نداشته و مردم عامی زن را بدون حضور مرد موجود کاملی نمیدانستند در شاهنامه هم به ازدواج تاکید شدهاست. برای نمونه وقتی هنگامی که فریبرز میخواهد با فرنگیس ازدواج کند رستم معتقد است که شوهر داشتن برای زن لازم است:
اگر بشنوی پند و اندرز من
تو دانی که نشکیبد از شوی زن
در شاهنامه، هنگامی که دختران شاه یمن با پسران فریدون ازدواج میکنند هنگام ورود به ایران نام آنها را عوض میکنند و برای آنان نام ایرانی برمیگزینند و این کار میتواند به نوعی عدم استقلال زنان را نشان دهد.
زن سلم را نام کرد آرزوی
زن تور را ماه آزاده خوی
زن ایرج نیک پی را سهی
کجا بود سهیلش به خوبی رهی
یا هنگامی که بانوگشسبِ پهلوان میخواهد به خانه پدرش رستم برود از شوهرش گیو اجازه میگیرد:
بیامد خرابات به نزدیک اوی
چنین گفت ای مهتر نامجوی
چو دستور باشد مرا پهلوان
شوم نزد رستم به روشنروان
بنابراین زنان پس از ازدواج به گونهای سازگار و پیرو فرهنگ خانواده همسر میشدند.
اما زنان پس از مرگ همسر دارای ارج و قرب هستند و اگر فرمانی صادر کند از آن فرمان اطاعت خواهد شد. اگر در خانوادهای بزرگ پادشاه یا امیری یا پهلوانی فوت میکرد باعث کم لطفی و بیتوجهی در حق زنان نمیگردید. به طور مثال پس از آن که دارای سوم از دنیا میرود، همسرش به بزرگان و نام آوران نامه مینویسد که باید همگی سلطنت اسکندر را بپذیریم و همگان از امر او اطاعت میکنند.
فردوسی در مواردی که گفته شد، شان زن را بالا میبرد و آنها را خردمندتر از مردان و شایستۀ فرمانروایی میداند همچنین زن را موجودی وفادار و فداکار نشان داده و به زن، منزلت فرشتگان داده اما در برخی موارد به زنان بیمهری و از آنان به بدی یاد کرده و جایگاهی مانند شیطان برای شان قائل شده است. اینجا است که دوگانگی آشکار میشود؛ زیرا در مواردی زنان را لایق و برازندۀ رهبری و فرمانروایی و رازداری نمیداند. اشکالهایی در این زمینه وجود دارد که در ادامه پاسخش را مییابیم.
به نظر نمیرسد فردوسی در جایی که به گروهی از زنان ناسزا گفته، تمامی زنان مورد نظرش بودهاست و در تمامی جهات کلیت ندارد و فقط در مواردی که لازم است زن را مورد سرزنش قرار دادهاست.
فردوسی در شاهنامه، در هر داستان به لزوم موضوع اظهار نظر کرده یا از زبان قهرمان داستان سخن گفته، به همین دلیل است که گاهی زن مقام و منزلت فرشتگان را دارد و مظهر خوشبختی است و گاهی مقام اهریمنی دارد.
برای مثال مقام زن تا جایی پایین میآید که مانند وسیلهای دانسته میشود و حتی قابل بخشش میگردد.
زن و خانه چیز بخشیدنیست
تهیدست کس، با توانگر یکیست
یا در جایی متهم به بیاعتمادی و عدم رازداری است.
دگر بشکنی گردن آز را
نگویی به پیش زنان راز را
در جای دیگر زنان را شایسته مشورت نمیداند:
بدو گفت کز مردم سرفراز
نزیبد که با زن نشیند به راز
در مواردی زنان را شایسته مقام رهبری و فرمانروایی نمیداند:
یکی دختری بود پوران به نام
چو زن شاه شد کارها گشت خام
در جایی دیگر گفته زنان توانایی فراگیری علوم را ندارند و موجب تضعیف دین میشوند:
ازاین پنج ما را زن و خواستهست
که دین بهی در جهان کاستهست
زن و خواسته، باید اندر میان
چو دین بهی را نخواهی زیان
یا آنقدر شان زن را پایین آورده که فقط ارزش زن را در تولید فرزند پسر دانسته:
چون فرزند شایسته آمد پدید
ز مهر زنان دل بباید برید
اگر با دقت در این موضوع اندیشه کنیم، پی میبریم که فردوسی زمانی که از زنان نام برده مطلق زن مورد نظرش نبودهاست و جنس زن را به طور کلی خوار نکرده و فقط در مواردی که لازم بوده، در خلال داستانها زن را مورد سرزنش قرار دادهاست. همان طور که در مورد مردان چنین کردهاست؛ با این تفاوت که در بیشتر موارد نام مردان را در میان ابیات آورده و شخص مورد بحث را بهطور خاص سرزنش کرده، ولی در مورد زنان، در میان ابیات، نامشان را نیاورده و وقتی آن ابیات بدون ابیات قبلی و بعدی و بدون پیشزمینهای از داستان در جایی خوانده میشود، چنین بهنظر میرسد که فردوسی نظر خوبی درباره زنان ندارد و شاهنامه اثری زنستیز است.
برای مثال وقتی از گرسیوز سخن میگوید فقط او را خطاب قرار میدهد، ولی وقتی در مورد ناتوانی پوراندخت در مملکت داری سخن میگوید کلمه زن را به کار میبرد.
یا برای مثال بیت: به آید ترا گر به زن نگروی،
این بیت را فردوسی پس از بازگویی فریب و دسیسههای گوناگون سودابه سروده و پایه و سبب دادن چنین حکمی کلی، قطعاً بد کرداریهای بسیار سودابه است. ولی در واقع فردوسی میخواهد بگوید که نباید مردانی مانند کیکاووس توطئههای زنانی چون سودابه را بی چون و چرا بپذیرند.
روشنسازی راجع به ابیات معروف زنستیزانه فردوسی؛
دو بیت معروفِ:
زن و اژدها هردو در خاک به
جهان پاک ازین هر دو ناپاک به
و
زنان را از آن نام ناید بلند
که پیوسته در خوردن و خفتنند
این دو بیت، تنها در یک دستنویس اصلی و سه دستنویس فرعی آمده و قطعاً الحاقی است. همچنین هم به لحاظ لفظ و هم از نظر معنی سست هستند و تصنعی با یکدیگر پیوند یافتهاند.
همچنین:
دل زن همان دیو را هست جای
ز گفتار باشند جوینده رای
و
به اختر کس آن دان که دخترش نیست
چو دختر بود روشن اخترش نیست
مصححهان شوروی، مشکوک و جلال خالقی، مطلق الحاقی تشخیص دادهاند.
این بیت زن ستیزانه و بسیار سخیف به نام فردوسی در امثال و حکم دهخدا ضبط شده:
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای
این بیت در هیچ یک از چاپهای شاهنامه یافت نشدهاست و اگر پیدا شود به روشنی پیدا است که جعلی است.
بیتهایی که گفته شد، اگر آنها را از متن حذف کنیم خللی در سیر ماجراها و معنی پدید نمیآید و همچنین از تایید کافی دستنویسها برخوردار نیستند و اکثر آنها به لحاظ شعری استوار نیست و با شعر پرمایه و سنجیده فردوسی فرسنگها فاصله دارد.
ابهام و شک و تردیدهایی که دربارۀ زنستیزی فردوسی به وجود آمده، غالباً از سه جا سرچشمه گرفته است: اول نشناختن منبع درست شاهنامه، دوم تمیز ندادن بیتهای الحاقی و جعلی از اصلی و سوم جدا کردن بیتهایی از شاهنامه و بازگویی آنها (گاهی از روی غرض!) بدون آگاهی راجع به متن و بافت داستان آن ابیات.
جایگاه زن در خسرو و شیرین
در منظومه خسرو و شیرین، شیرین را میبینیم، زنی جسور و سنت شکن که عاشق خسرو است و با لباس مبدل به بهانه شکار از قصر بیرون و به سمت کاخ خسروپرویز میرود.
در دیار شیرین از همسخنی و همنشینی زن و مرد بازداری نمیکنند، پسران و دختران با هم مینشینند و با هم به گردش و شکار میروند و با هم به جشنها و میهمانیها میروند و در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار پاکدامنیشان است پس ترسی از پدر و بدگویان ندارند. هنگامی که شیرین برای دیدن عشق خود، پیش فرهاد میرود برایش ظرفی شیر میبرد و با دست خود شیر را به او میدهد. پس از آن هنگامی که شیرین میخواهد سوار اسبش شود و برگردد، اسب واژگون میشود و فرهاد اسب را با سوارش یعنی شیرین بر گردن خود میگذارد این گونه بلند کردن اسب هدفی مانند حفظ حریم با معشوق را دارد. بنابراین هرچند که شیرین و فرهاد با هم به راحتی دیدار میکنند اما حریم میان زنان و مردان به خوبی رعایت میشود.
در منظومۀ خسرو و شیرین نیز مردان در مواجهه با زنان سر بر خاک میگذارند. شاپور هنگام رسیدن به قصرشیرین در گرمسیر در برابر او تعظیم میکند بر رخ بر خاک میگذارد.
وجود پرخاشگری در مردان پدیدهای زیست شناختی و طبیعی است که در طول تاریخ زمینهساز و تداوم بخش فرهنگ مردسالاری یا پدر سالاری شدهاست، در شاهنامه که اثری حماسی است و هم در خسرو و شیرین که منظومه غنایی است سخنرانی راجع به تنبیه و آزار زنان دیده میشود:
مزن زن را ولی چون بر ستیزد
چنانش زن که هرگز بر نخیزد
یا:
زن است آخر، در اندر بند و مشتاب
که از روزن فرود آید چو مهتاب
مگر ماه و زن از یک فن در آیند
که چون دربندی، از روزن در آیند
در منظومه گل و نوروز، گل زنی بیاراده است که در برابر تقدیر و سرنوشت تنها بیننده است و نمونهای از جسارت و سنتشکنی درین منظومه دیده نمیشود. زن مرتبهای بسیار ضعیف دارد و تنها با ازدواج به هویت کامل خود میرسد. خواجوی کرمانی می گوید:
جای دختر وفاجو یا در کنار شوهر است و یا در گور
هر آن دختر که او باشد وفاجو
مقامش گور باشد یا بر شوی
در این منظومه به استقلال زن و احترام به هویت مستقل او نسبت به شاهنامه، بانوگشسبنامه، خسرو و شیرین کمتر توجه شده است است.
مالکیت زنان و زن ستیزی
چنانکه گفته شد زنان در عهد باستان دارای حق مالکیت بودهاند؛ فرانک مادر فریدون که پس از پیروزی پسر بر ضحاک به شکرانه پیروزی مال بسیاری را در راه خدا به مستمندان میبخشد و این از نشانههای مالکیت زنان در شاهنامه است.
یکی هفته زینگونه بخشید چیز
چنان شد که درویش نشناخت نیز
دگر هفته مر، بزم را ساز کرد
سربدرههای درم باز کرد
یا در منظومۀ خسرو و شیرین نیز شیرین پس از مرگ خسرو پرویز تمام اموال خود را به بینوایان بخشید:
پس آنگه هرچه بود اسباب خسرو
ز منسوج کهن تا کسوت نو
به محتاجان و محرومان ندا کرد
ز بهر جان شاهنشه فدا کرد
نگرش به زن در عصر سعدی
به باور مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی: «در جهان سعدی زن مقامی دارد خاص، زن خوبروی، یکدل، پارسا و خوشمنش نه تنها همسر خود را در بهشت وارد، بلکه مرد درویش را به بزرگیها تواند رساند. آن جا که پاکدامنی باشد و آمیزگاری، در زشتی و زیبایی زن نباید چندان نگریست. اما زن بیحفاظ کسی را مباد. در کانون خانواده سازگاری و گذشت و تحمل شرط بقای آن است.» (یوسفی، ۱۳۷۲: ۲۰۶-۲۰۷)
در روزگار زندگانی سعدی وقایعی مانند جنگهای صلیبی، دو موج عظیم حملۀ مغول و کشمکشهای مداوم خانمان برانداز برای هر دو سو در داخل ایران رخ دادهاست. براین اساس زندگانی سعدی در ناامنی و آشوب مداوم سپری شدهاست.
در آثار سعدی، گوناگونی مطالب و گاهی دوگانگی آرا نسبت به جنس زن، از یک سو بیانگر اوضاع روحی و اخلاقی زمانه شاعر و منعکس کنندۀ طرز فکر مردم و رسم حاکم نسبت به زنان است و از سوی دیگر نگرشی را که در گذر زمان و دیدن فرهنگها و اندیشههای مختلف در نتیجه جهانگردی سی سالهاش به دست آورده، به نمایش میگذارد. از طرفی این دوگانگی را میتوان نشانه آن دانست که حکایتهای منظوم و منثور در گلستان و بوستان حاصل تجربه و آزمودههای شاعر در طول زندگانیاش است که آنها را به نظم و نثر درآوردهاست و مثل بسیاری موضوعات دیگر که شاید نظام لازم را نداشته، در این زمینه هم میتوان همین دلیل را اساسی دانست.
در مجموع حکایات گلستان سیزده بار زنان در نقش دختر، مادر، مادرزن، زن جوان، پیرزن، زن صاحب جمال، ماه رو، کنیزک چینی،… آمدهاند.
سعدی در اشعارش از مهر مادری دلنشین سخن میگوید:
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی درین روز بر من جفا
که تو شیرمردی و من پیرزن
یا در ابیات
کنار و بر مادر دلپذیر
بهشتست و پستان در او جوی شیر
بر اساس حکایات و اشعار سعدی در بوستان و گلستان او دوبار ازدواج کردهاست، ازدواج اول او ازدواجی اجباری با زنی بدخوی و نافرمان و زبان دراز بودهاست:
چو طوطی کلاغش بود همنفس
غنیمت شمارد خلاص از قفس
ازدواج دوم او با زنی اهل صنعا بوده است که ظاهراً زندگی آرامی داشتهاست.
یکی از بهترین اشعاری که بیانگر دیدگاه سعدی راجع به زنان است ابیاتی است که در بوستان در باب عالم تربیت آورده و در آن زن خوب و زن بد را مقایسه میکند.
سعدی این صفات را برای زن بیان میکند: فرمانبری، پارسایی، غمگساری، مستوری، خوبروی بودن، یکدلی، خوش سخنی، عیب پوشی، خانه آباد و همخوابه دوست و امانتدار. به اعتقاد سعدی چنین زنی مرد درویش را پادشاه میکند و او باید به خاطر آن که چنین همسری همراه او است، پنج نوبت شکر به جای آورد.
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
برو پنچ نوبه بزن بر درت
چو یاری موافق بود در برت
به اعتقاد سعدی چنین زنی حتی اگر در عین پارسایی و خوش سخنی، زشترو باشد، نسبت به زنی زیباروی و بداخلاق برتر است. سعدی باور دارد که چنین زنی سبب آرام دل است، همچنین باید از همسر بد به خدا پناه برد.
اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه در نکوئی و زشتی مکن
زن خوشمنش دل نشانتر که خوب
که آمیزگاری بپوشد عیوب
دلارام باشد زن نیکخواه
ولیکن زن بد خدایا پناه
در ادامۀ همین ابیات، سعدی زن بد را توصیف و آن را به کلاغی مانند میکند که با طوطی هم نفس و هم قفس است و طوطی برای رهایی از بند قفس به دنبال فرصت است. از دیدگاه سعدی آوارگی در جهان به بیچارگیِ تحمل هم خانگی با همسر بد مزیت دارد!:
سر اندر جهان نه به آوارگی
وگر نه بنه دل به بیچارگی
سعدی بر این باور است که زن بد مثل کفش تنگی است که بدون کفش رفتن (نداشتن همسر بد) بهتر از داشتن کفشی تنگ است و بلای سفر را به جان خریدن بهتر از جنگ هر روزه در خانه است:
تهی پای رفتن به از کفش تنگ
بلای سفر به که در خانه جنگ
و همچنین گرفتار شدن در زندان بهتر از دیدن ابروهای گره کردۀ زن بداخلاق در خانه است. به همین جهت سفر برای صاحب خانهای که بانوی زشت (اخلاق) در خانه دارد، عید است.
از ادامۀ این اشعار میتوان چنین دریافت که زن بد از نظر سعدی زنی است که:
۱. صدایش بر شوهرش بلند است.
۲. راه بازار در پیش گیرد.
٣. به حرف مرد خود گوش نمیدهد.
. جاهل است و ناراست کردار.
۵. امانتدار نیست.
۶. بر روی بیگانه میخندد.
۷. زنی است که در خانه آرام و قرار نمیگیرد.
البته در این اشعار نکات غریبی! وجود دارد و آن توجیه شاعر به زدن زن است. «چو زن راه بازار گیرد بزن»! تنها به این جرم که زن از خانه بیرون رفته و به تعبیر سعدی راه بازار پیش گرفته است و یا جزای بیرون رفتن زن از خانه در گور کردن او دانسته شده «چو بیرون شد از خانه در گور باد»…
سعدی بعد از توصیف زن خوب و زن بد، نتیجهگیری خود را در رابطه با زن بهطور کلی از خوب و بد چنین میگوید که زن خوب خوش اخلاق رنج و بار است(پس باید آن را حفظ کرد) ولی زن زشت ناسازگار را باید رها کرد. او این نتیجه را از زبان دو نفر که از دست زنان خود سرگردان شدهاند در یک جمله خلاصه میکند. یکی که آرزو میکند زن بد در جهان نباشد و دیگری از آن محکمتر میگوید که اصلا زن در جهان نباشد:
زن خوب خوش طبع رنجست و بار
رها کن زن زشت ناسازگار
چه نغزآمد اینیک سخنزان دوتن
که بودند سرگشته از دست زن
یکی گفت کس را زن بد مباد
دگر گفت زن در جهان خود مباد
غلامحسین یوسفی در تفسیر این ابیات مینویسد: «منظور آن است که زن خوبروی نیکو صفت موجب رنج و
زحمت است چه برسد به زن زشت و ناسازگار که باید او را رها کنی.» (سعدی، ۱۳۹۱۸: ۳۸۳)
سعدی در بیتی میسراید:
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پارین نباید به کار
که به تعبیر و تفسیر بهاء الدین خرمشاهی «حکم سائر پیدا کرده است و البته طنز آمیز است» (سعدی، ۱۳۷۹: ۹۲۲)، (مفسرین دیگر این اشعار نیز به طنز بودن آن، به این بیت اشاره کردهاند.)
سعدی بلافاصله پس از این بیت به اصطلاح طنز، در باب (عالم تربیت) ابیاتی متمایز با دیدگاه و داوری قبلی خود میسراید و افرادی را که به جای بسنده کردن به همسر خود، هوس شاهد بازی و جایگزین کردن یکی با دیگری را دارند نکوهش و سرزنش میکند:
خرابت کند شاهد خانه کن
برو خانه آباد گردان بزن
نشایدهوس باختن با گلی
که هر بامدادش بود بلبلی
چو خود را بهر مجلسی شمع کرد
تو دیگر چو پروانه گردش مگرد
زن خوب خوشخوی آراسته
چه ماند به نادان نوخاسته؟
زن خوب و خوش اخلاق باعث آبادی خانه است و اصولا قابل قیاس با شاهد نادان نوخاسته نیست.
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
در اینجا اشعار سعدی برخلاف تمام ابیات قبل مداراگرایانه است و پیرمردی سفارش میکند مرد جوانی در ارتباط با همسرش صبر و تحمل کند که چنین زنی مثل درختی است که مدام از میوههایش بهره میبری، پس خار آن را نیز تحمل کن.
از دید سعدی یکی از مهمترین پایههای پیوند زندگی زناشویی، وظیفۀ شوهر در رفع نیاز جنسی زن است. (خالقی مطلق، پیشین) به اعتقاد خالقی مطلق سعدی جزو مردان نادری است که با ازدواج مردان پیر و زنان جوان مخالفت کرده به کمک زنان آمده است:
زن جوان را اگر تیری در پهلو بنشیند، به که پیری.
در همین حکایت این بیت نشانه توجه سعدی به رضایت و خشنودی زن در امر زناشویی است:
زن کز بر مرد بیرضا برخیزد
بس فتنهوجنگ ازآن سرا خیزد
خالقی مطلق مینویسد: «بیگمان هرچه سعدی در گلستان و بوستان دربارۀ زن گفته است، امروزه بر پسند ما نیست ولی در مجموع بینش والای او دربارۀ زن، به ویژه شناخت و پذیرش این نکته که زن تنها برای فرمانبرداری از مرد و تمتع جنسی او آفریده نشدهاست، بلکه او نیز دارای نیازها و از جمله نیاز جنسی است که باید از سوی مرد بر آورده گردد، دلیل بر دید پیشتاز و رشادت بیان این آموزگار خردمند است.» (خالقی مطلق، پیشین)
عشق
دکتر غلامحسین یوسفی در باب نگاه سعدی به عشق مینویسد: «سعدی جلوۀ طبیعی و محسوس عشق را میان زن و مرد به لطف شعر به زیبایی تجسم میبخشد.» (یوسفی، ۲۰۴:۱۳۷۲)
در اشعار سعدی نوعاً هرجا سخن از زن گفته، زنان را با مردان نیز مقایسه کردهاست.
– در برخی، زنان برتر از مردانی با صفات ناپسندند:
زن از مرد موذی به بسیار به
سگ از مردم مردم آزار به
که زن از مرد موذی برتر شناخته شده، همچنان که سگ از انسان مردم آزار.
یا:
مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن
(سعدی، ۱۳۷۹: گلستان / ۹۷۲)
که بیمروتی را صفت زنانه دانسته و مرد بیمروت را همچون زنان!.
– یا در نقل حکایتهای دیگر زن بودن را برابر میداند با مردان ترسو که از میدان نبرد فراریاند.
طرب انگیزی ویژگی دیگری است که سعدی برای زنان وصف کرده است و قلم زنی و شمشیر زنی را صفتی مردانه میداند که از زنان برنمیآید:
قلمزن نکودار و شمشیر زن
نه مطرب که مردی نیاید ز زن
– بیمهری صفتی دیگر است که در بوستان برای زنان (و همچنین فرزندان) آورده:
تو با خود ببر توشه خویشتن
که شفقت نباید ز فرزند و زن
– شاعر مشورت با زنان را نمیپذیرد:
مشورت با زنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناه.
– در باب «در توبه و راه صواب» شاعر زنان پارسا و عابد را ستایش و مردان ناپارسا را سرزنش میکند، از نظر سعدی چنین مردانی همچون زنان در یک جا نشستهاند و مشغول لاف زنیاند.
زنانی که طاعت به رغبت برند
ز مردان ناپارسا بگذرند
ترا شرم ناید زمردی خویش
که باشد زنان را قبول از تو بیش؟
زنان را به عذری معین که هست
ز طاعت بدارند گه گاه دست
تو بی عذر یکسو نشینی چو زن
رو ای کم ز زن لاف مردی مزن
در نتیجه، در آثار سعدی نظراتی ضد و نقیض راجع به زنان آشکار و نمایان است، ولی نگاه غالب در گلستان و بوستان نگاهی واقعگرایانه و ایجابی است و اشعار و حکایتهای منفی در قیاس با نگاه غالب جایگاه اندکی را به خود اختصاص میدهد.
بدون شک آموزههای دینی و نگاه عرب جاهلی به زن و حتی فرهنگ عربی بعد از اسلام که زن را از زندگی اجتماعی و فرهنگی حذف میکرد، در داوری سعدی مؤثر بودهاست. مثل تجویز «زدن زنان». در پشت صحنه این نگاه یا اندیشه، آموزههایی است که تا به حال مورد بررسی کامل قرار نگرفتهاست.
دیدگاه مولانا به زن
با تاخت و تاز مغول فقر و گرسنگی و خشونت و ناامنی ایران را فراگرفت و همۀ طبقات اجتماعی آسیب دیدند. زنان در چنین جامعهای بیش از سایر طبقات اجتماعی مورد لطمه قرار گرفتند. در جنگها مرسوم بود که مهاجمان، زنان سپاه مغلوب را تصاحب میکردند. خانهای مغول دختران زیباروی را از گوشه و کنار مملکت شکست خورده گردآوری میکردند و پس از مدتی آنها را به امرا و غلامان خود میبخشیدند و هیچ طبقه و قشر اجتماعی از امنیت لازم برخوردار نبود.
مولانا، واعظ، عارف، سر سلسلۀ مولویه، و راهنمای معنوی مردم سرزمینی بود که او را پیشوای خود میدانستند و واکنش او به این فجایع و پیامدهای آن، اهمیت ویژهای دارد. زنانی از قشرهای مختلف در جامعه عصر مولانا وجود داشتهاند، مولانا حکایتی از آنها شنیده و با بازآفرینی آنها چهرۀ جامعه دوران خود را نشان دادهاست.
مولوی همانند سعدی و دیگر شاعران، تلفیقی از تجربه، اندیشه و جهان بینیاش را که حاصل آزمودهها و مناسبات اجتماعی و بازتاب فرهنگی است که در آن زیسته، مکتوب نموده.
مثنوی بر بستر فرهنگ تصوف و با ذهنیتی بر مدار فرهنگ اسلامی سروده شدهاست و رویکرد مولوی به زن در این کتاب عمدتاً بر اساس فرهنگ دینی با دو وجه مثبت و منفی، فرهنگ اجتماعی با سه وجه مثبت، منفی و بیتفاوت و بعد روانشناختی شامل احساسات مثبت و منفی است.
زنان قصههای مثنوی از همه طبقات اجتماعی برگزیده شدهاند زن صوفی، خاتون، کنیزک، مادر، کدبانو، پیرزن عجوزه، دختر پادشاه چین، دایه و مانند آن که برخی در قصههای رمزی نمادی از نفس اماره و دیگرانی که در جهان واقعی همزمان با شاعر یا پیش از او زندگی کردهاند توصیفی که در این کتاب ارائه میشود با شخصیت کلیشهای معشوق و زن دست نیافتنی در ادبیات غنایی متفاوت است.
در نزد مولانا زنان دو بعدی هستند یک بعد، زنان کم خرد و بسیار پرحرف و بعد دیگر زنان جسور، پاکدامن و زحمتکش که به عنوان مادری مهربان و دلسوز برای کانون خانواده و جامعه مفید و ارزنده هستند.
هست فتنه غمزه، غماز زن
لیک آن صد تو شود ز آواز زن
زن در اشعار مولانا از سویی نماد عشق الهی، روح، جان، زمین و رویش است و از سوی دیگر نماد جسم، نفس، دنیا و حرص. البته این نمادپردازیهای گوناگون، ناشی از دوگانگی نگرش مولانا به زن است که ریشه در فرهنگ تاریخی مسلمانان دارد.
در نخستین حکایت مثنوی یعنی حکایت شاه و کنیزک ما با سه شخصیت مواجه هستیم راوی، شاه و حکیم الهی به عنوان نماینده مردان جامعه دارای عقایدی سنتی و فرهنگی، خود را سزاوار میدانند زن را همچون وسیلهای خریده و به جای او تصمیم بگیرند و سرنوشتش را دگرگون کنند و زن مثل مهرهای منفعل باشد. از سوی دیگر در ایران با ساختار حکومتهای خودکامه، ظلم و ستم جنسی، امری طبیعی و معمول بود.
در مثنوی چندین حکایت ناپسند و رکیک با محوریت زنان وجود دارد؛ بیشک فساد جنسی، خیانت، کامجویی و شهوت پرستی، دلیل وجود چنین حکایتهایی است؛ جامعهای غیر اخلاقی که در آن فساد به طور غیرعادی وجود داشته و مولوی برای آگاهیسازی به مردان چنین قصههایی را به نظم درآوردهاست. به نظر میرسد قصه ( آن صوفی که زن خود را با بیگانه بگرفت) نیز تصویری از جامعه فاسد زمانه مولوی است.
صوفی آمد به سوی خانه روز
خانه یک در بود و زن با کفشدوز
شیمل مولوی شناس غربی معتقد است مولانا در آنجا که زنان را ناقص عقل میشمارد، از عقاید روزگار خویش پیروی میکند و فرزند آن عصر و زمانه است)
از ظاهر حکایت های مثنوی نمیتوان به پیام پنهانی شاعر پی برد برای نمونه در حکایت جوحی و زنش گرچه سخن از مکر و عشوهگری زن است اما پیام و هدف شاعر فقط سرزنش ظاهرپرستی و حیله زن نیست بلکه هدف و پیام اصلی مولوی در این قصه نتیجۀ اخلاقی است:
تو مراقب باش بر احوال خویش
نوش بین در داد و بعد از ظلم نیش
به نظر میآید هدف مولوی از چنین حکایاتی توصیف حضور زن در خوارترین شکل موجود نبوده و پیام وی به مخاطب در بیتهای انتهایی حکایتها به روشنی بیان شده است.
این حکایت را بدان گفتم که تا
لاف کم بافی چو رسوا شد خطا
با مطالعه آثار مولوی میتوان نتیجه گرفت شاعر، با توجه به فساد اجتماعی و اخلاقی، خیانت، جهل، دروغ، تعصب و ناآگاهی و ..دیگر کژتابیهای اجتماعی سده هفتم، به قصدِ ایجاد فضایی امن برای دختران و زنان، با بیان حکایتهایی در بدگویی و تحقیر آنها کوشیده است تا اشتیاقی را که برای زنان در جامعه وجود داشته کاهش دهد. همچنین میتوان نتیجه گرفت که دوگانگی نگرش مولوی به زن در مثنوی حاصل نگاه معلمی واعظ و عارفی عاشق است که ریشه در عوامل مختلفی چون فرهنگ جامعه مرد برتر، سنتهای فرهنگی، رخنه نوشتهها و اندیشههای پیشینیان در کتابهای تعلیمی – اخلاقی، و شخصیت شاعر دارد.
در دورۀ او زنان از مریدان فراوان او بودند، زمانی که او به مجلس سماع زنان میرفت، در حال سماع، از سوی آنها گلباران میشد و مورد لطف زنان بود و همیشه به آنان یادآوری میکرد که باید با مهربانی و پاکی خود، خانوادهای محکم و استوار داشته باشند و آنها را به پاکدامنی دعوت مینمود.
(مولانا رابطۀ مرد و زن را به رابطۀ آب و آتش تشبیه میکند و مرد را چون آب و زن را چون آتش میداند که به تدریج او را بخار کرده و به هوا میدهد که یکی از عالیترین و زیباترین تشبیهاتی است که دربارۀ دو گروه مرد و زن گفته شده است.)
شیمل، با استناد به بیتهایی از ابن عربی و مولانا در فصل زنان بر این باور است که روح زنانه، همان روح الهی است که به صورت رمزیِ عروس الهی در متون عرفانی از آن یاد شدهاست این تعبیر را مولانا در مثنوی به کار میگیرد همین روح و نفس زنانه است که مولانا دربارۀ آن چنین گفته است:
پرتو حق است آن معشوق نیست
خالق است آن گوییا مخلوق نیست
رمزپردازی نفس به شکل زن میتواند از سوی ملکوتی و آسمانی آن چنین تعبیری داشته باشد که زن توانایی نهفتۀ نفس مطمئنه را دارد.
ما چو طفلانیم و ما را دایه تو
بر سر ما گستران آن سایه تو
(مثنوی، دفتر اول: ۳۵).
نگاه به زن در ادبیات تعلیمی با ادبیات عرفانی متفاوت است، به ظاهر دارای اندرزهایی خیرخواهانه از دانشمندان تعلیم و تربیت است که به زنان حتی اجازه شنیدن قصه قرآنی را هم نمیدهند!، نصیرالدین طوسی مینویسد: زنان را از آموختن سوره یوسف منع باید کرد که استماع امثال آن قصه موجب انحراف ایشان باشد از قانون عفت.
یا غزالی طوسی که چنین حکم تربیتی میدهد: حق مرد بر زن عظیمتر است که وی به حقیقت بندۀ مرد است و در خبر است که اگر سجود کردن جز خدای را روا بودی، زنان را سجود فرمودندی در پیش مردان.
یا خواجه نظام الملک که مینویسد خاصه زنان که اهل سترند و کامل عقل نباشند و غرض از ایشان گوهر نسل است که بر جای بماند.
نویسندگان ادبیات تعلیمی و حکمت عملی، شاخه تدبیر منزل، حقوقی برای زنان قائل نبودند و ادبیات تعلیمی حاوی نمونههای بسیار در این زمینه است.
علاوه بر مواردی که گفته شد، باورهای قرون وسطایی، ذهنیت مردسالار زمانه، محیط بسته خانقاه و محدودیت ساکنانش، کنجکاوی مردان به اخباری از دنیای پنهانی زنان، چالش زن و مرد، وظایف روزمره زن در جهان مادی و دورافتادگی او از عالم روحانی، رویگردانی مردان از امور ظاهری زندگی در جهان تصوف و عرفان، تمایل به تقدیرگرایی، و غفلت از واقعیتهای تلخ سیاسی_ اجتماعی در خلق ادبیات عرفانی و بازآفرینی قصههای مثنوی نقش دارند بنابراین نخستین و مهمترین عامل اثرگذار در آرای متصوفه بستر فرهنگی و فضای فکری جامعهای است که نگرش زن نکوهی دارد و مولوی، در شعر خود که بازتاب واقعیتهای محیطی است بسیاری از این مسائل فرهنگی_اجتماعی را به تصویر کشیده است.
دومین عامل تاثیر گذار فرهنگ و ذهنیت دینی است. باورها و اعتقادات مذهبی نیز در طول تاریخ به دلایل گوناگون متحول میشوند چنان چه در سخنان امام محمد غزالی میبینیم که معتقد است زنان را باید در خانه نگه داشت و (خانه بر ایشان زندان کرد) اما سخنان مولوی در فیه ما فیه، میگوید: «هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو ورا دغدغه خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشستهای و رغبت را از دو طرف زیادت میکنی و میپنداری که اصلاح میکنی، آن خود عین فساد است) (گولیپنارلی، ۱۳۷۵: ۳۴۹)،
این ابیات مولانا در مخالفت با زندانی ماندن زن سروده شده و برتری او را اثبات کردهاست:
آب غالب شد بر آتش از نهیب
آتشش جوشد چو باشد در حجیب
چون که دیگی در میان آید شها
نیست کرد آن آب را کردش هوا
ظاهرا بر زن چو آبار غالبی
باطنا مغلوب و زن را طالبی
این چنین خاصیتی در آدمیست
مهر حیوان را کمست آن از کمیست
و این امر نتیجه تحولات اجتماعی، شرایط زمانی، و دیدگاه متفکری دینی چون غزالی در قرن ششم و عارفی چون مولوی در قرن هفتم به زن است. سومین عامل تأثیر گذار در نوع نگاه به زن در مثنوی تقابل دنیای متضاد درون و برون شاعر است. مولوی از سویی فقیهی دیندار و از سوی دیگر عارفی عاشق است. او هم چون گروهی از صوفیه بیاعتنا به زن و اصطلاحاً تارک دنیا نبود. او محدودیت حاکم بر دین را برنمیتابید و در مجالس سماع زنان شرکت میکرد و به همراه آنها به سماع برمیخاست. چالش خودآگاه و ناخودآگاه شاعر، آرای دوگانه عرفی و شخصی، سرگشتگی بین عقل و عشق از دوران میانسالی، و تضاد نوشتههایی اغلب منفی و رفتاری مثبت با زنان حضور دو گانه زن را در مثنوی محقق کرد.
در ادب فارسی واژه زن مورد رمزپردازی و سمبولیسم قرار گرفته است.
رمز در کلام صوفیه سیری صعودی یا نزولی دارد بنابراین همواره دست کم دو گونه تفسیر برمیتابد.
سیرلوت در فرهنگ سمبلها واژۀ زن را در سه جلوۀ رمزی نشان میدهد نخست زن حیلهگر و مکار که مرد را از راه و طریقت بازمیدارد دوم زن_ مادر که نماد مهد زمین و سمبل باروری و حاصلخیزی است سوم زن_معشوقه یا آنیمای یونگی در روانشناسی یا زن سوفیایی، این زن بر الهام و از نظر معنوی کمال مطلوب است.
در شعر عرفانی عقل و نفس رویاروی هماند. فیلسوفان پیشین عقل را مرد و زن را نفس میدانستند در نتیجه بنای عرفان که خویشتنداری از نفس اماره و مبارزه با آن است سببِ بهرهمندی مردان شد زیرا هر آنچه مربوط به نفس و شهوت بود مونث میشناختند و پرهیز از آن درس نخست معرفت عارفانه بود.
نفس از لحاظ ارزش دو سوی دارد؛ از یک سو نمادی از نفس اماره میتواند باشد و از سویی نفسی ملکوتی و الهی و مقارن نفس مطمئنه یا نفس کلی. این وجه ملکوتی راهنمای سالک به سوی حقیقت متعالی و زیبایی است این سیمای تصویر خیالی و سمبلیک از زن به صورت گوناگونی در ادب جهان جلوهگر شدهاست.
ستایش زن در غزلهای عربی و فارسی میراث ستایش زن ایزدان و الهههای دوران باستان و کهن است که شکوه کهنالگویِ زنِ زیبا و معشوق حقیقی را یادآوری میکند که هر انسانی آرزوی رسیدن به او را دارد.
سرچشمههای رمزپردازیِ زن – روح الهی را میتوان به اصل اسطورهای آن هم رساند.
زن، در ادبیات زرتشتی معادل دئناست که هدایت کنندۀ مردمان است. در حکمت افلاطونی سوفیا نام دارد. در کمدی الهی دانته، بئاتریس (بئاتریچه) و در غزلهای گوته، مارگریت زنِ سرمدی است. در ادبیات مسیحی مریم خود دلالت گر و منجی است و در شعر عرفانی فارسی این زن به صورت لیلی ظاهر میشود. لیلی نماد عشق و معشوق حقیقی است. گاهی او لباس زلیخا را میپوشد و گاه بلقیسوار نمایش عشق میدهد. در حکایتهای عرفا، حوری رؤیاها است و عارفان بسیاری را درس میدهد.
و در حکمت اشراق، فرشته شخصی با محافظ بشری است. در شعر ابن عربی، زن خود خداست و زیباترین
تجلی او زمانی است که به شکل یک زن ظاهر میشود. در شعر مولانا پری یکی از نمودهای این زن درونی یا ملکوتی است. این زن را میتوان با آنیمای یونگ هم مطابق دانست. این زن در نقش نفس کلی، گاه مادر طبیعت و جهان هم شمرده میشود و چون در خلق و آفرینش به خداوند شباهت دارد، بارها در صورت یک مادر ظاهر شده است.
زن ستیزی و زن در نگاه حافظ
سیمای (زنی) که حافظ در دیوانش مینگارد و سزاوار عشق ورزی میداند؛ تا آن جا که باید بندۀ طلعت او شد، زنی است که دارای خوی اخلاقی همدمی، غمخواری، همرازی، یاوری و … است. زنی که افزون بر زیبایی و گیرایی و شیرینی پسندیدگی، رفتاری خاص و زیرکانه زنانه مانند غمزه، کرشمه، عشوه و … دارد. زنی که حتی در عشقهای شهوانی و جسمانی، باشکوه و پرقدرت ظاهر میشود و حتی تعالی مینوی را در پی دارد و از دلبری به دلداری میرسد.
در قرن هشتم، منطقه فارس، به دلیل درایت و کاردانی اتابکان فارس، در حملۀ مغول از ویرانیها و قتل عامها به دور ماند و از جمله مناطق آباد کشور بود. در مشرق زمین فقط شیراز از نظر تماشایی بودن بازارها و باغها و زیبایی مردم در اندازه دمشق بود.
با بررسی مسائل اجتماعی – فرهنگی روزگار حافظ، زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و اندیشهها، اعتقادات، تحصیلات، مطالعات و سیر و سلوک معنویاش و هم چنین بررسی موقعیت و ویژگیهای زنان آن دوره، به ویژه زنان شیراز، دربارۀ زنان و حافظ میتوان نتیجه گرفت:
۱_ نگرش حافظ به زنان خشک و متحجرانه نیست؛
٢. به دلیل حس زیبا دوستی و احساسات شاعرانه و طبیعت مهرورزانه حافظ، زیبایی زنان ممکن است کانون توجه و لطفش بوده باشد، برای نمونه:
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
زن دلبر است و زیبایی از ابزار دلبری است؛ زن در شعر حافظ جلوهگاه نیکویی و زیبایی است و حتی اجزای بدنش، حرکاتش، گفتنیها و پرسیدنیهایش نیز دلفریبند. زنان، خوب رویان، خوبان، کمال ابرویان، شکردهنان، شکرفروشان، نازک بدنان، نازنینان، ماهر خان، پری رویان، پری چهرگان، گل عذاران، زهره جبینان، مه جبینان، سمن بویان، حوریان بهشتی، سیمبران، سیم تنان، سیمین ساقان، تنگ دهنان، ماه پارگان، ماه سیمایان، بتان و صنمانیاند که دهان تنگشان غنچه را و پرحرفیشان سوسن را به یاد میآورد؛ لبشان لعل را، خم ابرویشان محراب و کمان خانه را، خندۀشان شکر و شکرفروشی را، چشمشان نرگس مخمور را، درازی زلفشان، سلسله و زنجیر و سفر چین را و سنبل و سنبل مشکین را؛ زنخدانشان چاه را، قدشان سرو چمن و سرو چمان را و صورتشان ماه فلک را و گل تازه و لاله را؛ مژگانشان تیر و ناوک را و زلف عنبرین و عطر دامنشان، مشک ختن را تداعی میکند؛
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
یا
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت
موقعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان در نگرش حافظ به زنان، همچون مولانا و سعدی اثرگذار بودهاست.
۲. زنان در اشعار حافظ اغلب با ویژگی زیباییهای ظاهری و فیزیکی در نقش دلدار و معشوق جلوهگرند و حافظ آنان را با تواضع، نیازمندی، آرزومندی و مهرورزی ستایش میکند.
حافظ در زنان دنبال آنی نبوده و افزون بر توصیف زیباییهای ظاهری ویژگیهای انسانی و اخلاقی زنان را هم میستاید.
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم، همت پاکان دو عالم بالاست
در غزلِ: زلف آشفته و خوی کرده که خندان لب و مست، حافظ با استادی تمام، زنی را توصیف میکند که هم راز و رمز عشق ورزی و دلدادگی را میداند، هم صاحب همه نیکوهای خداداد است و در کمال آراستگی و زیبایی، تمام کششها و جاذبههای زنانگی را دارد و این مهم، میسر نمیشود مگر با به کارگیری واژههایی که در ضمن فاخر بودن، تمام ویژگیهای غزل را در خود دارند.
دل گفت: فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
یا
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یکباره برد آرام را
یا
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با او گفتمی، گر مشکلی بود
با ژرفاندیشی بر این ابیات، میتوان گفت: حافظ سوای جلوۀ معشوقی «ما را به این باور وا میدارد که اشاره به مقام زن، همراه با نوعی چشم داشت همدمی و غمخواری مأنوس و صادقانه است. (خائفی، ۱۳۷۶)
تذکره الاولیا عطار نیشابوری
- در تذکرهالاولیا عطار، مادر جایگاهی ویژه و زن در نقش همسر مؤثر و دخیل در زندگی و سرگذشت عرفا است. زن در جایگاه معشوق گاهی توانسته فرد را به توبه را دعوت کند و او را به سمت سیر و سلوک سوق دهد. زن در چهرۀ پیرزنان راهنما، خواهران و دختران عرفا، حوران بهشتی و فرشتگان نیز در تذکره الاولیا عطار دیده میشود و همۀ این موارد نقش و جایگاه ارزشمند زن در آثار عطار، بیان میکند.
- در خوابنامههای فارسی، نمادهای بسیاری به زن و مسائل زنانه گزارده شدهاند. از جمله نمادهایی که به زن تعبیر شدهاند، ظروفاند. رویکرد قدما در پارهای تعابیر؛ به ویژه تعبیر ظروف به زن، با رویکرد فروید در تحلیل رؤیاها که اشیاء میان تهی را نشانهای بر زن میدانست شباهت دارد. پارهای از ریاحین و پرندگان و جانوران نیز در خوابنامهها، مفهوم نمادین زنانه دارند.
در کلیات خوابنامههای فارسی، خواب زنان در قیاس با مردان، ارزش کمتری دارد؛ مولوی براساس نادانی مرسوم در روزگار خود، که زن را کمعقل و خرد میدانست خواب زنان را کمتر از خواب مردان میداند:
خواب زن کمتر ز خواب مردان دان
از پی نقصان عقل و ضعف جان
از دیگر تعبیرهای زن در خوابنامهها شادی و مراد و دنیاست.
پریدن مرغان از دست و خانه، چیدن گل از شاخه و دسته گل مفهوم جدایی از زنان را دارند؛ اما دیدن گل بر شاخه و کشتن مرغان، نمادهای بهرهبری جنسی از زناناند.
در خوابنامههای فارسی اشیاء زیادی، مفهوم نمادین زنانه دارند. به طور مختصر ابزار و اشیائی مانند: چراغ پایه، چراغ، آینه، شانه، سفره، عود سوز، سطل، سفط، سرمه دان، جام، خم، سبو، بلبله، پیاله، بستر، گلیم، بوریا، حصیر، پلاس، لحاف، شلوار (ازار)، میزر، جبه، مطرف، کفش، پالان، زین، برگستوان. همچنین سنگهای قیمتی که اغلب به زن تعبیر شدهاند مانند یاقوت و گوهر و یاقوت و مرجان زمین و خانه و متعلقات آن مانند گنبد و در و چاه نیز در خواب نامههای فارسی هم سو با رویکرد فروید، نماد زن شناخته شدهاند.
باور های اساطیری
گلها و ریاحین بسیاری معنی نمادی زنانه یافتهاند بنفشه، ارغوان، گاوچشم، پیل گوش، بستان افروز، سوسن و … در زمره ریاحینی هستند که دیدارشان در خواب مفهوم نمادین زن دارد. پارهای از گلها نیز مانند درختان نماد زن و مرد، هر دو، به شمار آمدهاند مانند نرگس بعضی میوهها در خوابنامههای فارسی، نماد زنان و منفعت یافتن از آنان است. امرود، شفتالو، ترنج و انار و … در زمرۀ میوههایی هستند که به جز مفاهیم دیگر، نماد زن هستند.
در باورهای اساطیری و افسانهای نیز میان زن و پرنده در مسائل مختلف، پیوندهای نمادینی وجود دارد؛ مثلا، خلقت پیشین بعضی پرندگان به صورت زن بودهاست. در خوابنامههای فارسی نیز بسیاری از پرندگان معنی و مفهوم نمادین زنانه دارند مانند کبوتر کبک ماکیان فاخته پرستو و…
در نتیجه با بررسی مفاهیم این نمادها، دوبن مایه دیده میشود: یکی تمتع جنسی یا مالی از زنان از طریق ازدواج و ازاله بکارت و… و دوم جدایی از زن با طلاق یا مرگ.