مولانا و شمس تبریزی
مولانا و شمس تبریزی موضوع امروز دانشجو اینترنشنال
یکی از مهمترین رویدادها در تاریخ حیات مولانا جلالالدین دیدار او با شمس تبریزی بود. این دیدار در زندگی شاعر، انقلاب و تحولی روحانی پدید آورد؛ اما شمس تبریزی که بود و از کجا آمده بود؟
تذکره نویسان مختلفی در این باره سخن گفتهاند؛ اما ازنظر ما این روایت با واقعیت مطابقت دارد:
شمس تبریزی به اسلام روی آورد و نو مسلمان شد و نام او به خاوند علاءالدین یا خاوند جلالالدین تغییر کرد. کلمه اول این نام یعنی «خاوند» فارسی شده و اندکی تغییر یافتۀ کلمه «گویندا» که یک نام هندی است و جلالالدین نام منتخب اسلامی اوست.
زندگی شمس تبریزی
پدر شمس بازرگان بوده و برای رونق بخشیدن به کسب خود از هند مهاجرت میکند. عقاید شمس تبریزی شباهت زیادی به آیین بهاکتی هندی دارد. عشق و پیوستگی به خدا بخش اصلی و مرکز تعالیم اوست بنابراین با توجه به نکات دیگر باید پذیرفت که شمس و پدرش اصل و تبار هندی داشتند.
شمس تبریزی و مولانا درگذشته یکدیگر را در دمشق دیده بودند؛ اما در سال (642 ه. ق) بود که شمس به قونیه آمد و با مولانا ارتباط روحانی و عرفانی برقرار کرد و آتش نهفته در نهاد مولانا به دست شمس تبریزی برافروخته شد و مولانا به چنان جذابیتهای عرفانی دست یافت که قبلاً برایش ناآشنا بود.
شمس تبریزی مخالف دانشی بود که از کتاب اخذ شود و مولانا نیز به تأثیر از شمس تقریباً از جهان، یاران و کتاب بریده بود و خود را به نوعی با زندگی درونیِ هیجانی وقف کرده بود که نظیر آن در میان عامه صوفیان ملاحظه نشده بود.
حس مولانا نسبت به شمس
شیفتگی عمیق و جاودانه مولانا به شمس چنان شور همه جانبهای پدید آورد که همه مریدان خود را از یاد برد و مریدان این وضعیت را تحمل نکردند و علیه دوستی شمس و مولانا آن چنان دشمنی به کار بردند که شمس مجبور شد به شام فرار کند.
مصاحبت شمس و مولانا تنها شانزده ماه دوام داشت؛ اما در زمان دوری نیز مولانا به عشق شمس تبریزی ادامه داد و در زمان غیبت آشفته بود. مریدان که شمس را از مولانا دور کرده بودند، پشیمان شدند و با اصرار دوباره آنها شمس به قونیه بازگشت. بعد از بازگشت شمس، مولانا باز تمام اوقات خود را به شمس و موسیقی اختصاص داد و این بار دشمنان قصد جان شمس را کردند و طبق برخی از روایات شمس را کشتند و برخی نیز میگویند که شمس برای همیشه از قونیه مهاجرت کرد.
بعدها مولانا به جست و جوی شمس به دمشق رفت ولی این جست و جو بینتیجه ماند و نتوانست شمس را پیدا کند و به قونیه بازگشت؛ اما این بار بسیار دگرگون و آرام شده بود و به این باور رسیده بود که آن دو یک روح و یک جان بودهاند و خود را تجسمی از شمس تبریزی میدانست؛ بنابراین دیگر در جست و جوی شمس نبود.
بررسی بیشتر روابط مولانا و شمس تبریزی
به گواهی تاریخ عرفان اسلامی، آشنایی مولانا و شمس مسیر مهمی در گذر از عرفان زاهدانه به عرفان عاشقانه در ادب عرفان ایران ایجاد شد. مولانا بعد از ارتباط با شمس رخت فقه و مدرسه را که اسباب عرفان زاهدانه بود کنار نهاد به عرفان عاشقانه روی آورد. در واقع مولانا بعد از شمس روش خود را بدل کرد و باعث شد مولانا از استغراق در بحث و درس به ذوق و کشف کشانده شود.
تغییر اصلی او، رویگردانی از زهد ساده به زهد عاشقانه بود. در واقع شمس برای مولوی تجسمی از معشوق الهی بود که موجب تولد دوباره او شد.
اختلاف موجود در بررسی روابط این دو تن
اما نکته مهم این است که هر دو شخصیت در مولفههای عرفان زاهدانه و عاشقانه با هم اختلاف نظر دارند، شمس که خود رهنمود مولوی به عرفان عاشقانه است، دراندیشههایش به عرفان زاهدانه اهمیت بیشتری دادهاست و بعضاً در تقابل با مولوی قرار گرفتهاست و از سوی دیگر مولانا که شیفته شمس است با تأثیر از عرفان عاشقانه در مقابل شمس قرار گرفتهاست. در رابطه با این موضوع باید گفت هرچند که شمس منتقد عرفان عاشقانه است؛ اما هدف او این بود که مولوی را از زهد خشک رها کند.
فراز آخر
حل این مسئله در اعتدالی است که دو عارف در اندیشههای خود داشتهاند. در واقع عشق حلال اصلی این اختلاف شد و باید آن را پیروزی عرفان عاشقانه بر عرفان زاهدانه دانست. این جریان میتواند جوابگوی بسیاری از ابهامات در رابطه این دو شخصیت باشد. رابطه معنوی شمس و مولانا با توجه به منابع تاریخی و با کنار گذاشتن اختلافات، یک نوع رابطه عاشقانه نامیده شدهاست. رابطهای که درآن مولانا عاشق بود و شمس معشوق و گاه برعکس. در همان ابتدا سوال و جواب ساده میان آنها رد و بدل شد ولی تأثیری شگرف در آنها به وجود آمده بود.